القاء نفوذپذیری در سد خونی-مغزی با کمک امواج متمرکز فراصوت به منظور افزایش تاثیر فاکتورهای محفاظتکننده عصبی در بیماری پارکینسون
صفحه 94-113
نرگس نصراللهی بروجنی؛ فرهنگ علی اکبری؛ دینا مرشدی
چکیده بیماری پارکینسون دومین بیماری شایع تحلیلبرنده سلولهای عصبی، بعد از آلزایمر محسوب میشود و میزان ابتلابه آن در جهان روبه افزایش است. در بیماری پارکینسون با تخریب نورونهای دوپامینرژیک در قسمت فشردهی جسم سیاه مغز همراه است که منجر به اختلالات شدید حرکتی می شودکه همراه با ازدست رفتن پایانههای نورونی بطور عمده در پوتامن خلفی است. ویژگی دیگر بیماری پارکینسون در نواحی آسیب دیده مغزی؛ گسترش تجمعات آمیلوئیدی آلفاسینوکلئین در پلاکهای پروتئینی به نام لویی بادی است. تاکنون درمان موثر برای محافظت نورونی پیدا نشده است و داروهای تایید شده صرفا برای کاهش یا رفع علائم بیماری تجویز میشوند از جمله برای افزایش ترشح دوپامین و یا کاهش فعالیت استیلکولین در سیستم عصبی مرکزی است و ارائه یک روش درمانی موثر که را در مراحل اولیه بیماری بهبود دهد ضرورت دارد. باوجود پیشرفت هایی در توسعه داروهایی که می توانند مرگ سلول عصبی را کاهش و نورونها را در برابر آسیب محافظت کنند حاصل شده است، اما دارورسانی هدفمند، یک مشکل اساسی در این زمینه می باشد. در این راستا استفاده از فناوریهای به روز برای عبوردهی داروها از سدخونی مغزی بدون آسیب به مغز ارزشمند است. در این زمینه امواج متمرکز فراصوت، امکان باز شدن موقتی سد خونی- مغزی برای تسهیل نفوذ فاکتورهای محافظتکننده عصبی را به مناطق عمقی مغزبدون نیاز به جراحی فراهم میسازد. در این مطالعه مروری، کاربرد امواج متمرکز فراصوت به عنوان راهکار جدید دارورسانی در مدلهای بیماری پارکینسون و کاربرد بالقوه بالینی عوامل محافظتکننده عصبی ارائه میشود.
بهینه سازی فرآیند تولید توکسویید دیفتری: طراحی و ارزیابی بازده و هزینه های تولید توسط نرم افزار SuperPro Designer
صفحه 25-36
پروانه اسمعیل نژاد اهرنجانی؛ آزاده زحمت کش
چکیده فرآیند تولید توکسویید دیفتری توسط نرم افزار SuperPro Designer طراحی و تاثیر اعمال تغییرات در فرآیند بر بازده و هزینههای تولید بررسی شد. با علم بر فرآیند واقعی تولید توکسویید، از بیوراکتور با شرایط عملیاتی بهینه و از سانتریفیوژ صنعتی دیسک انباشته به جای فیلتر پرس به منظور جداسازی پیکره باکتری استفاده شد. اعمال این تغییرات همراه با افزودن پمپ میان بیوراکتور و سانتریفیوژ بود. نتایج نشان میدهد که بهبود شرایط عملیاتی بیوراکتور میتواند موجب افزایش 25 درصدی تولید توکسین، یعنی افزایش تولید از 7 میلیون دوز به 75/8 میلیون دوز شود. هدررفت توکسین در فیلتر پرس (14 درصد) با استفاده از سانتریفیوژ کاملا برطرف و در مجموع موجب افزایش 44 درصدی تولید توکسویید خواهد شد. همچنین، این تغییرات میتواند منجر به کاهش 16 درصدی زمان فرآیند، کاهش 29 درصدی آب مصرفی و اما افزایش 32 درصدی مصرف انرژی شود. به طور کلی نتایج شبیهسازی نشان داد هزینه مربوط به تجهیزات جدید در فرآیند بهبود یافتهی پیشنهادی طی دو بچ تولید قابل برگشت خواهد بود.
غربالگری و شناسایی باکتریهای تجزیه کننده سلولز از خاک و کلون سازی ژن مربوط به آنزیم اندوگلوکاناز
صفحه 52-68
آرزو معرفت؛ لیلا صادقی؛ غلامرضا دهقان
چکیده امرزه استفاده از بیوکاتالیستها در صنعت اهمیت فراوانی دارد. چون آنها واکنشهای شیمیایی را با صرف کمترین انرژی و بالاترین بازده انجام میدهند. در این بین آنزیمهای باکتریایی با توجه به روش آسان کلونسازی و بیان بالای پرتئینها در میزبان قابل دستورزی اهمیت خاصی دارند. آنزیم سلولاز فراوانترین پلیمر موجود در طبیعت را به واحدهای گلوکز هیدرولیز میکند. گلوکز تولید شده از این روش میتواند کاربردهای متنوع داشته باشد از جمله تولید سوخت زیستی، شیرین کننده در صنایع غذایی و تولید اتانول. با توجه به کاربرد گسترده این آنزیم، در سالهای اخیر کلونسازی و تولید آن در میزبانهای دستورزی شده گسترش یافته است. این مطالعه به منظور جداسازی، غربالگری و شناسایی سویههای بومی تولید کننده آنزیم اندوگلوکاناز از نمونههای خاک اطراف ریشه درخت افرا در منطقه شمال کشور انجام شد. سویههای جدا شده با استفاده از توالی یابی ژن 16S rRNA شناسایی شدند. پس از شناسایی نوع باکتری(Enterobacter hormaechei) ، تکثیر ژن آنزیم اندوگلوکاناز ابتدا توسط آغازگرهای دژنره و سپس توسط آغازگرهای اختصاصی دارای توالیهای برشی انجام شد و الحاق ژن در پلاسمید مناسب با استفاده از آنزیمهای برشی و الحاقی مناسب صورت گرفت. سپس پلاسمید نوترکیب حاصل به میزبان E.coli BL-21 منتقل شد و بیان پروتئین هدف با تحریک اوپران لک در غلظت mM 1 IPTG انجام گرفت. ثابتهای کینتیکی آنزیم از جمله Vmax و Km به ترتیب برابر با 45 میکرومول در دقیقه و 4/1 میلیگرم در میلی لیتر محاسبه گردید. بهینه شرایط فعالیت آنزیم نوترکیب تولید شده در دمای °C37 و pH 7 میباشد.
تاثیر اولیگومرهای آمیلوئید بتا بر هیدروفوبیسیته سطحی پروتئین ترانستیرتین انسانی
صفحه 13-24
سید ابوالقاسم قدمی
چکیده ترانستیرتین یک پروتئین هموتترامر ۵۵ کیلو دالتونی بسیار محافظت شده است که در چندین گونه مهره داران از جمله انسان وجود دارد و در باکتری ها، نماتدها و گیاهان نیز مشاهده میشود. مطالعات قبلی صورت گرفته، نشان میدهد که تعامل مستقیم بین ترانستیرتین و آمیلوئید بتا (عامل بیماری آلزایمر) وجود دارد که منجر به مهار تجمع آمیلوئید بتا، تخریب فیبریلی یا هر دو میشود، در سالهای گذشته، شواهد نشان میدهد که گونههای اولیگومری أمیلوئید بتا که در اثر فرایند تجمع تشکیل شدهاند، سمیتر از فیبریلهای بالغ هستند. مطالعات نشان داده است که چنین واسطه الیگومری نیز توسط میانکنش با پروتئینهای ترانستیرتین تعدیل میشود، هرچند هنوز مکانیسم دقیق اتصال آمیلوئید بتا به پروتئین ترانستیرتین مشخص نشده است. در این مطالعه پس از تخلیص پروتئین ترانستیرتین انسانی، اثرات مهاری پروتئین ترانستیرتین برای تشکیل آمیلوئید بتا به روشهای مختلف نشان داده شد و در نهایت به کمک مطالعات سنجش هیدروفوبیسیته سطحی نقش این میانکنشها در فعالیت چاپرونی ترانستیرتین مورد بررسی قرار گرفت. رسم نمودار اسکاچارد برای بیان کمی میزان آبگریزی سطحی پروتئین (PSH) حاکی از افزایش میزان هیدروفوبیسیته ترانستیرتین پس از اتصال به فرمهای اولیگومری آمیلوئید بتا را دارند. نتایج ارائه شده در این تحقیق بینشی در مورد طبیعت و میانکنش های درگیر در مراحل اولیه تشکیل فیبریل در پروتئین آمیلوئید بتا و نحوه میانکنش آن با ترانستیرتین فراهم میکند. نتایج نشان داد که احتمالا میانکنشهای هیدروفوبیسیته در اتصال مورد مطالعه نقش دارد. با توجه به شباهت سیستمهای تشکیل آمیلوئید، یافتههای توصیف شده میتواند درک عمیقتری از آسیبشناسی بیماریهای آمیلوئیدی ایجاد کند.
اهمیت زیستفناوری در فراوری کاغذهای باطله
صفحه 1-12
ایمان اکبرپور
چکیده در سالهای اخیر با توجه به کمبود منابع جنگلی و همچنین افزایش میزان مصرف کاغذ و مقوا، بسیاری از تولیدکنندگان خمیر و کاغذ استفاده از منابع مختلف الیاف بازیافتی را توسعه دادهاند. بنابراین بازیافت کاغذ یک راهکار موثر و سازگار با محیط زیست برای حفظ منابع جنگلی بوده که در نهایت منجر به صرفهجویی در تنوع طبیعی و مصرف انرژی میشود. استفاده از زیستفناوری در بخشهای مختلف صنایع فرآوردههای سلولزی همچون خمیرسازی زیستی، رنگبری زیستی، مرکبزدایی زیستی، تصفیه زیستی پساب و... مورد توجه قرار گرفته و دستاوردهای خوبی نیز در این زمینه بهدست آمده است. استفاده از آنزیمها در فراوری الیاف بازیافتی یکی از مهمترین جنبههای کاربردی علم زیستفناوری در صنایع سلولزی است. استفاده از فناوریهای آنزیمی به عنوان فرآیند دوستدار محیط زیست منجر به تغییر در فرآیندهای صنعتی شده و قابلیتهای زیادی را در حل بسیاری از مشکلات الیاف بازیافتی بهویژه مشکلات مربوط به مرکبزدایی کاغذ باطله، سرعت آبگیری خمیرکاغذ، استخوانی شدن (شاخهای) الیاف، پالایش و مواد چسبناک نشان داده است. بهطور کلی مرکبزدایی با آنزیمها تحت شرایط اسیدی یا خنثی، میزان مصرف مواد شیمیایی را کاهش داده و زردی کاغذهای بازیافتی را در شرایط مرکبزدایی متداول قلیایی کاهش میدهد. امروزه استفاده از آنزیمهای سلولزی (سلولاز و همیسلولاز) و اکسایشی (مانند لاکاز) و همچنین آمیلاز و پکتیناز نتایج قابل قبولی را برای مرکبزدایی انواع مختلف کاغذهای باطله نشان دادهاند بهطوری که اغلب آزمایشهای انجام شده در واحدهای نیمه صنعتی و همچنین صنعتی اثبات کردند که مرکبزدایی با آنها میتواند موجب کاهش هزینه مواد شیمایی، افزایش میزان جداسازی ذرات مرکب
بهینهسازی نانوکپسولاسیون کارواکرول و تیمول در پلیمرکیتوسان به روش سطح پاسخ (RSM)
صفحه 69-93
فاطمه صداقت؛ مرتضی یوسف زادی؛ ارش قادری؛ فاطمه شایسته
چکیده فراریت اسانسها و ناپایداری آنها در برابر عوامل محیطی، موجب محدودیت استفاده از آنها میگردد. با این وجود، کپسوله کردن در نانوذرات پلیمری میتواند به طور قابل توجهی نیمه عمر این ترکیبات را افزایش دهد و استفاده از آنها را به مدت طولانیتری، امکانپذیر نماید. در میان انواع پلیمرهای مورد استفاده در کپسولاسیون اسانسها، پلیمر زیستتخریبپذیرکیتوسان به دلیل سمیت پایین و رهایش کنترل شده بسیار مورد توجه است. از اینرو، پژوهش حاضربا هدف نانوکپسولاسیون کارواکرول و تیمول درکیتوسان با تکنیک ژلسازی یونی انجام گرفت؛ و با در نظر گرفتن سه متغیر غلظت کیتوسان (۱/۰- ۳/۰ درصد)، غلظت TPP (۱/۰- ۲/۰ درصد) و غلظت اسانس (۱/۰- ۲/۰ درصد)، متوسط اندازهی نانوذرات با استفاده از روش سطح پاسخ و طرح مرکب مرکزی بهینهسازی شد. توزیع اندازهی ذرات و شاخص پراکندگی (PDI) نانوفرمولاسیونهای آمادهسازی شده به کمک آنالیز DLS، تأیید بارگیری اسانس با آنالیز FTIR و بازدهی کپسولاسیون به روش اسپکتروفتومتری تعیین شد. در ادامه، نتایج حاصل از بهینهسازی سنتز نانوذرات مورد بررسی قرار گرفت که بر این اساس، شرایط بهینهی سنتز نانوذرات کیتوسان- تیمول و دستیابی به سایز ۱۰۱ نانومتر و بازدهی کپسولاسیون ۷۲ درصد، غلظت ۱۱/۰ درصد کیتوسان، ۱۹/۰ درصد TPP و ۱۴/۰ درصد تیمول تعیین شد. در مورد نانوذرات کیتوسان- کارواکرول، غلظت ۱۳/۰ درصد کیتوسان، ۱۹/۰ درصد TPP و ۱۵/۰ درصد کارواکرول منجر به تشکیل نانوذراتی با سایز ۹۵ نانومتر و بازدهی کپسولاسیون ۶۵ درصد گردید. به طورکلی، نتایج این مطالعه توانایی روش سطح پاسخ جهت پیشبینی اندازه و پراکندگی ذرات نانوفرمولاسیونهای کیتوسان حاوی کارواکرول و تیمول را نشان داد.
بیان آنتیبادی تک دمینی ضد VEGF انسانی از طریق نمایش سطحی در E. coli با استفاده از دمین انتهای آمین پروتئین هستهزایی یخ (INP)
صفحه 37-51
سلیم الحفیان؛ زینب رضایی؛ سیدهشیرین شاهنگیان؛ رضا حسن ساجدی
چکیده آنژیوژنز در بسیاری از فرآیندهای فیزیولوژیک و پاتولوژیک از جمله رشد تومور دخالت دارد و VEGF مهمترین فاکتور در این فرایند محسوب میشود. امروزه تولید آنتیبادی های تک دمینی (VHH) با ویژگی مهار فاکتورهای رشد در تومورهای سرطانی یکی از راهکارهای جدید درمان سرطان میباشد. در پژوهش قبلی ما مشخص شد VHHهای شتری تهیه شده با استفاده از نمایش فاژی علیه VEGF در مهار آن نقش اساسی ایفا میکند. در این بین VHHی که دارای بیشترین تمایل به جایگاه اتصال به VEGF در بین دیگر اعضا کتابخانه فاژیVHH ها تهیه شده بود، انتخاب شد. با توجه به کارایی بیان سطحی E. coli با استفاده از موتیف لنگری پروتئین هستهزایی یخ (INP)، از این سیستم برای بیان پروتئین استفاده شد. از آنجا که در اتصال INP به سطح سلول فقط دمین انتهای آمینی نقش دارد، در طراحی سازه ژنی از 537 جفت باز ابتدایی ژن InaK استفاده شد. همچنین با قراردادن جایگاه برش آنزیم پروتئاز TEV بین INP وVEvhh10، امکان جداسازی موفقیت آمیز VEvhh10 از سطح سلول باکتری فراهم گردید. بیان سطحی با استفاده از پلاسمید pET-21a حاوی INP و VEvhh10علیه VEGF انجام شد. نتایج نشان داد دنباله INPگزینه مناسبی برای بیان سطحی VEvhh10در E. coli میباشد. پس از تولیدVEvhh10 نوترکیب، جداسازی و تخلیص با استفاده از سانتریفیوژ و شستشوی متعدد انجام گرفته و اتصال آن به VEGF مورد بررسی قرار گرفت. اتصال موفقیتآمیزVEvhh10 به VEGF نشان داد که پروتئین نوترکیب حاصل میتواند برای کاربردهای درمانی و تشخیص بالینی بیماران در آینده مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی اثر pH و دما بر فعالیت نانوسامانه حاوی آنزیم کندروئیتیناز ABCI بر پایه هیدروکسیآپاتیت
صفحه 114-124
فاطمه افرایی؛ سارا دانشجو؛ بهاره دبیرمنش
چکیده آنزیم کندروئیتیناز ABCI نوترکیب، یک لیاز باکتریایی است که گلیکوزآمینوگلیکانها را تجزیه میکند و موجب رشد آکسونها و بهبود عملکرد میشود.اما نگهداری این آنزیم به دلیل ناپایداری آن بسیار محدود شده است. یکی از راهبردهای غلبه بر این محدودیت تثبیت آنزیم میباشد. در این پژوهش، آنزیم کندروئیتیناز ABCI جداسازی شده از باکتری پروتئوس ولگاریس بر نانوذرات هیدروکسیآپاتیت، تثبیت شد. هیدروکسیآپاتیت یک زیست مواد سرامیکی فاقد سمیت بوده و دارای مساحت سطح بالایی میباشد، که برای بارگذاری مقدار زیادی از آنزیم سودمند است. بنابراین برای افزایش پایداری آنزیم کندروئیتیناز ABCI، تثبیت بر روی نانوذرات هیدروکسی آپاتیت به مدت 4 ساعت از طریق جذب فیزیکی در بافر فسفات در سه pH ۵، 6/8 و ۸ در دمای 4 درجه سانتی گراد انجام شد. در ادامه تثبیت آنزیم بر روی نانوذرات هیدروکسی آپاتیت از طریق تصویربرداری میکروسکوپ الکترونی روبشی- نشر میدانی و طیفسنجی فرابنفش، قبل و بعد از تثبیت مورد تایید قرار گرفت. سپس جهت بدست آوردن pH و دمای بهینه، میزان فعالیت نانوسیستم (نانوهیدروکسی آپانیت حاوی آنزیم) درسه pH و دما (◦C۴، ◦C۲۵و◦C۳۷) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج فعالیت بالاتری را در pH ۵ و دمای ◦C 4 نسبت به سایر pH و دماها برای نانوسیستم نشان داد. بر اساس نتایج بدست آمده که نشان دهنده پایداری سامانه حاوی آنزیم در هر سه دما نسبت به آنزیم آزاد می باشد، این نانوسیستم می تواند یک گزینه مناسب برای کاربردهای بالینی در آینده باشد.
